سفری به بلندای یک قدم
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش، بازجوید روزگار ِ وصل خویش.
اگر همین را بفهمیم که مسافریم (در تعابیر اسلامی انا لله و انا الیه راجعون و در تعابیر دنیایی، از خاک در خاک ... ) متوجه میشویم هرچه و از هرکجا به هرکجا که باشیم؛ نیامدهایم که در این دنیا بمانیم.
امید که زودتر به این درک برسیم که بالاخره روزی این هتل (دنیا) که تنها چند روزی در آن هستیم؛ را باید ترک کنیم و همانطور که لحظاتی که در یک هتل هستیم؛ چندان ذهن ما درگیر تغییر دکور و توجه به جزئیات نمیشود؛ باید در سفر زندگی هم مراقب باشیم که زرقوبرق هتل، هوای خرید آن را به سرمان نیندازد.
انس و وحشت
عنه علیه السلام :کیفَ یأنَسُ باللّه ِ مَن لا یَسْتوحِشُ مِن الخَلقِ ؟ ! [غرر الحکم : 7003 .]
امام على علیه السلام :چگونه با خدا انس گیرد، آنکه از مردم دورى نگزیده است؟
نهتنها در این حدیث که در چند حدیث دیگر هم تقابلی میان وحشت از مردم برابر انس با خدا را دیدهام. برای نمونه:
«ثمرةٌ الاُنسِ بالله الاستیحاشُ مِنَ الناس؛ [غررالحکم و دررالکلم، ج۱، ص۳۲۸] ثمره انس با خدا، دوری گزیدن از مردم است».
دلشکسته
دل آدم تا 2 سالگی نمیشکند
در 4 سالگی با اسباببازی جوش میخورد
در 14 سالگی با دوستت دارم
در 24 سالگی با بوسه
در 34 سالگی با آغوش
در 44 سالگی به بعد اما
قلبی که بشکند؛ قلب نیست.
تکه جواهری است امانت میان سینهات
یادم رفت بگویم: با هیچچیز جوش نمیخورد اما
مگر خدا
خودش
کاری کند.
دور
یادش نمیآمد چقدر راه رفته تا به اینجا رسیده است. دوروبرش را با دقت نگاه کرد. هیچچیز به نظرش غیرعادی نبود و نظرش را جلب نمیکرد. آن دوروبر، کسی نبود و او، آنقدر از خانهاش دور شده بود که در خواب هم نتواند برگردد؛ آنقدر هم از شهرش دور شده بود که هیچ ساختمانی را نبیند؛ آنقدر از خودش دور شده بود که ... با خیال راحت زیر گریه زد.
تقوا
حَرامٌ علی کُلِّ قَلبٍ مُتَوَلِّهٍ بِالدُّنیاأن تَسکُنَهُ التَّقوی. «غرر الحکم: 4904.»
جای گرفتن تقوا در دلی که شیفته دنیا باشد، حرام باشد.
تقوی از ریشه «وقی» و از مصدر وقایه؛ اصطلاحی اخلاقی است. در مفهوم پرهیز، خویشتنداری و مراقبت و در لغت به معنی حفظ کردن و نگاه داشتن از بدی و گزند است و بر این اساس؛ مفهومی است که در مکاتب مختلف وجود دارد. تقوی به نوعی همان مراقبه است. حالتی شبیه آنچه در مدیتیشن اتفاق می افتد که آدمی تمام هوش و حواسش را به تنفس خویش محدود کرده و مراقبت می دارد که ذهن، راه دیگری نرود! اما این مفهوم در اخلاق مفهومی گسترده تر از مکاتب شرقی و هندی و دارد.
اهمیت اصلاح نفس
حرفهایی که از زبان آدمی خارج میشوند بر چند قسم هستند. برخی برای بیان خواهشات و نیازهاست. برخی برای ارتباطات بشری و طرح خواستهها و نیازهاست. برخی از جنس تعلیم و تربیت است و بهترین آنها حرفهایی است برای تفکر. اما برترین کلام، آن است که برای زندگی کردن باشد. برترین کلام، مانند انگشتری نگیندار است. در میان کلامهایی برای زندگی، نگین کلامی است که «برای بهتر زندگی کردن» باشد. نقش روی این نگین، کلامهایی است که به تو در رسیدن به «بهترین زندگی ابدی» کمک کند.
حرفهای امیر کلام، از این جنس است.
عنه علیه السلام : مَن أجهَدَ نَفسَهُ فی إصلاحِها سَعِدَ ، مَن أهمَلَ نفسَهُ فی لَذّاتِها شَقِیَ و بَعُدَ . [غرر الحکم : (8246 ـ 8247) .]
یعنی: هرس که نفسش را در راه اصلاح آن به رنج افکند ، خوشبخت شود و هرکه آن را با لذّتهایش واگذارد ، بدبخت گردد و [از درگاه حق ] دور شود .
اگر نگاهی به جامعه جهانی داشته باشیم؛ متوجه میشویم که فی الحال لذت طلبی صدر خواستههای ابناء بشر قرارگرفته است. امروز ...
خطاب به خَطّاب خالی بند
این شعر مخاطب خاصی دارد و خطابهای است خطاب به خطّاب خالی بند
خستهام و این حرف، درد جدیدی نیست
حروف این لغتنامه
از مصر
خبر آورده
اجدادم باج نمیدادند
بوجار سرگذشت
فکر میکنم
به تمام سالهایی که از سرم گذشته
بوجار اتفاقهای خوب و بد میشوم
لبخندهای کم و نگاههای ساکت فراوان
بیخیال نداشتهها
بیخیال بغضها
بیخیال سختیها
بیخیال دلتنگیها
بیخیال سگ دو زدنها
بیخیال زوزههایی که برای گلهام کشیدهام
بیخیال ماه که دیوانهام میکند
بیخیال سایه که یکلحظه حتی تنهایم نگذاشته است
بیخیال هر چیز خوب و بد
وقتی به ظرافت دستهایت فکر میکنم
و چشمهایم تنگ میشود!
پیش میآید آدم از یک سال، یکعمر خاطره داشته باشد
و یکعمر را در یک سال زندگی کرده باشد
پیش میآید آدم
دلش بخواهد
دستهایش را زیر سر بگذارد
مات سقف بشود
چشمهایش را تنگ کند
و ... اللهاکبر!
پیش میآید
پس میرود
پیش میآید
پس میرود
قفسه سینهام بهسختی
مثل موجهای جنزده
که معلوم نیست سربههوای کدام ساحلاند!
کدام روز باز شود مشتم،
خدا میداند
بلرزد پشتم
خدا میداند
خیلی چیزها را
اینکه چقدر کسی را دوست داریم،
اینکه چه حرفهایی را آکبند نگهداشتهایم
اینکه چه چیز ما را میترساند
و از همه مهمتر
تنها خدا میداند
آدم چرا هیچوقت سروقت نمیرسد
در چه علیکی از سلام منی؟
در چه علیکی از سلام منی؟
به هیات کدامین دل ِ تنگی
که دلتنگیام ... امان ـ امان؟
سلامت که میکنم؛ دور میگیرد سرم
علیک که میدهی؛ یا مقلبالقلوب تلویزیون به شمارش معکوس میافتد
تحویل که بگیری، سال تحویلشده
تلویحاً اعتراف میکنم:
لبخندی روی لبهایم جوانهزده
و با همین سرعت انتشار
پای تمام ویروسها در گل جا خواهد ماند
گلوبلبل میشود دنیا اما
به معجزه لبخندت
و نیمی از سلاحهای جهان از کار میافتد.
نیمهی محرم نزدیک است
و من
سینه سونامی زدهام برایت سینه میزند
نذر کردهام
یک نذر کاملاً اختصاصی
از
کهف و کورت
به نیت ازکارافتادن باقیمانده سلاحهای جهان
به جاودانی لبخندت
... حول حالنا الی احسن الحال
خان یازدهم، کنسرتهای موسیقی
شانزدهم تیرماه، در برخی از رسانههای داخل و خارج خبری منتشر شد بدین مضمون که آیتالله علم الهدی برگزاری کنسرت در مشهد را حرام اعلام نمودهاند. ازآنجاکه معتقدم در عصری زندگی میکنیم که دیگر نمیشود به همین سادگی به رسانهها اعتماد کرد؛ سری به سایت ایشان زدم تا پس از مطالعه کل سخنان ایشان و به همین بهانه چند سطر در باب وضعیت موسیقی حال حاضر کشور بنویسم.
آنچه در سایت رسمی ایشان آمده را جهت نقل بهعین میگذارم تا همین امر فتح بابی بر این نوشتار باشد:
سازمانهای مردمنهاد
چندی پیش در یکی از کارگاههای توانمند سازی دبیران سازمانهای مردمنهاد کشور بهعنوان میهمان حضور داشتم. پس از مدتها در برنامهای میهمان بودم و میتوانستم از مزایای آن که مهمترینشان گپوگفت با دیگر میهمانان است، بهرهمند شوم.
به استثناء چند دبیر، سایر دبیران از سمنهای نوپایی آمده بودند و میانگین سابقهی کار تشکیلاتیشان به چهارسال نمیرسید. همه در پی کسب بودجه برای اجرای طرحها، ایدهها و برنامههایشان بودند. حاصل این نشستها، منجر به تهیه گزارشی از آسیبهای موجود در سازمانهای مردمنهاد گردید که درحال حاضر، مشغول نتیجهگیری و پایانبندیاش هستم.
انتقال
انگار خانهبهدوشی برای برخی غیرقابلاجتناب است. به دلایل مختلفی از این نشان* کوچ میکنم. همچنان از طریق دامنهی http://payaamnoor.ir در دسترس خواهم بود. ممکن است این فضا صرفاً بهعنوان برگ یادداشت آنلاین مورداستفاده قرار بگیرد آنهم با مزیت نرمافزار مدیریت بر روی گوشی تلفن. باز ببینیم خدا جه میخواهد. زیر دامنههای مختلفی که در میهن بلاگ توسط بنده اشغالشده و در آنها از سینما و فیلم مینوشتم نیز در وبسایت شخصیام طرح میشود و حذف خواهد شد.
فعلن همین
پانویس:
*: این مطلب متعلق به زمانی است که با تغییر سیستم مدیریت محتوا از میهنبلاگ به وردپرس، نقل مکان کردم. از شهریور 98 تا کنون از سیستم مدیریت محتوای بیان استفاده میکنم.
دربارهی نریشن
پیشگفتار: بهتازگی قصد کردهام پاسخ سوالاتی که توسط دوستان مطرح میشود را در قالب یک گفتار هرچند کوتاه در این تارنگار درج کنم. دوستی در خصوص نریشن سوالاتی داشتند؛ دوستان، نریشن/ نریشن، دوستان!
مدخل: امروزه زمینههای مختلف هنر، آنچنان درهم آمیخته شدهاند که تفکیک آنها از یکدیگر، دشوار است. واژههای بسیاری هستند که در زمینههای مختلف هنری، دربرگیرندهی بار معناییاند. این واژههای مشترک که ممکن است در برخی از زمانها معنا یا توصیف متفاوتی با استفاده از همان واژه در زمینهی هنری دیگری داشته باشند؛ به همان اندازه که میتوانند محلی برای نزاع و درگیری باشند؛ میتوانند فرصتی برای گفتگو در اختیار هنرمندان قرار دهند. یکی از این واژهها؛ موضوع اصلی این سطرهاست. نریشن در زمینههای مختلفی به کار گرفته میشود. بهعنوان نمونه در داستان و سینما. در بیانی ساده میتوان نریشن را پرانتزی گفتاری توصیف کرد.
گاف سریال کیمیا
آقا پیمان دارن تشریف میبرن برای جهاد سازندگی کنتور برق از این دیجیتالیهای جدیدِ. آقا خسته نباشید.
گاف آسمان من
آقای کارگردان آقای رسانه برادر چند مسئله نخست به این مأمور امنیت پرواز سریال آسمان من بفرمائید عوض نشون دادن عجلهی رفتن به مدرسه بذاره بچهها صبحونهشون رو بخوردن اسراف بده والا گناه داره و آقای پدر پشت دست بچه بزنه. دوم بهعوض اون کارها روی املایش کار کنه توی اساماس حل شد رو هل شد نزنه. بعد به مادر محترم خانواده بفرمائید باز گذاشتن شیر آب هم اسرافه.
خسته نباشید.
نقد انیمیشن شاهزاده روم
دیشب به تماشای انیمیشن سینمایی «شاهزاده روم» رفتیم. متأسفانه به علت سردرد شدیدی که داشتم تمرکزی که باید داشته باشم را نداشتم لذا تنها به ذکر چند نکته بسنده میکنم.
نخست اینکه تقدیر و تشکر دارم از حامد جعفری، تهیهکننده و هادی محمدیان، کارگردان و کلیه عوامل و دستاندرکاران که پس از مدتها موجب شدند سینما بروم. تلاش خوبی داشتید و جای انیمیشن ایرانی در تولید انیمیشن دنیا، واقعن خالی بود. باشد این انیمیشن، فتح بابی باشد بر ساخت انیمیشنهای سینمایی که مردم را با فرهنگ این مرزوبوم آشنا کند. کیفیت تولید این کار با سایر تولیدات انیمیشن در ایران یک سروگردن برتری دارد. ایراداتی به فیملنامه میتوان گرفت در مواردی مثل عدم توضیح چگونگی ورود نرگس خاتون به منزل امام هادی (ع) و همینطور پرش یکساله داستان و رسیدن به میلاد امام زمان (عج) و مواردی ازایندست که شاید بتوان آنها را با دلایلی چون نبود اجماع سند و روایت، کمبود بودجه و ... توجیه کرد اما بههرحال این ایرادها وارد است اما از آنها میگذریم لیکن در پرداخت شخصیتها به چند کودک توجه ویژهای شده که سند روایی نداشتهاند و میشد بهعوض پرداخت به آنها به اصل داستان بیشتر توجه کرد. البته اینکه بگوییم باید کاراکترهای کودک برای ایجاد علاقهی مخاطبین کودک در کار وجود داشته باشد را ازنظر نیانداختهام اما شیطنت شرطه زنان که پسرک داشت؛ برای همان مخاطبین بدآموزیهایی در پی دارد.
مورد دیگری که نباید از قلم انداخت در طراحی شخصیت ملیکا، بلندی گردن، کمی توی ذوق میزد. از آن مهمتر، انگشتری است که امام هادی (ع) در دست دارند و حلقهای سیاه و بدون نگین را میماند. (اگر اشتباه ندیده باشم چون سردرد پدر صاحب بچه را درآورده بود) در تصاویری که شخصیتهای معنوی را به شکل تودهای از پروانه و در رویا نشان میداد هم میشد مانند پلانهای دیگر، از زاویهای که صورت در تصویر نباشد استفاده کرد.
اما با تمام این احوال، این تلاش ستودنی است. امیدوارم دوستان، حتماً سراغ شاهنامه هم بروند و نسل جدید را با داستانهای جذاب آن آشنا کنند.
چندی که نبودم، بودم
سلام مدتی نبودم. گرفتاری کارهای مختلف مثل همیشه. میدانم حرف تازهای نیست میدانم وعدههای زیادی دادهام و میدانم عدهای از اینکه دیربهدیر میهمانشان میشوم شاکی هستند. میدانم که میدانید گرفتارم. از شما چه پنهان بیماری مادر دوباره قوت گرفته این بار کنسر لنف از حوالی کلیه سردرآورده و مثل همیشه تنها دلخوشیمان دعای خیر دوستان و آشنایان است. این بار سراغ روازاده هم رفتهایم. اگر فرصتی پیش بیاید بر خواهم گشت و دراینباره خواهم نوشت.
کارگاه جدید فن بیان بهزودی در موسسه به حدنصاب میرسد و پس از برگزاری حتماً بخشهایی از آن را تقدیم حضورتان خواهم کرد.
همینطور مایهی خوشحالی است عرض کنم نخستین کتاب از پرونده بازخوانی نیما بهزودی در ۲۱ آبان منتشر خواهد شد و میتوانید آن را از کتابفروشیهای طرف قرارداد با انتشارات بافر تهیه بفرمائید و تفاوتها را با نسخ پیشین مقایسه کنید.
گاف گاهی به پشت سر نگاه کن
آقای تلویزیون ملی، آقای شبکهی دو، آقای «گاهی به پشت سر نگاه کن» یعنی دستهجمعی روی روان جمعی مملکت اسکی میروید؛ مقداری مطالعه، مقداری مشاوره، آلان که مثل همیشه و از سر اجبار تلویزیون روشن است و صدای برنامههای سراپا غیرمنطقیشان به گوشمان میرسد، یک گاف جدید در داستانتان آزارمان داد.
تابش چکی کشیده به مبلغ سیصد و خوردی و آلان یکی با حکم جلب آمده. همه همدیگر را نگاه میکنند؛ دختر تابش میگوید: تو نمیدانی چک چه کسی را برگشت زدی، صبح از بانک زنگ میزدی، میآوردی مشکلت را حل میکردیم. مملکت قانون چکاش عوضشده یا در تهران روند امور حقوقی فرق دارد؟
برادر گاهی به پشت سرت، عزیز من، چک که کشیده میشود، میرود بانک، گواهی عدم موجودی حساب میگیرد، بعد از 15 روز پرونده به دادگستری میرود، بعد حکم جلب گرفته میشود. آن میان بانک گواهی کسری حساب را برای صاحب حساب میفرستند و درنتیجه صاحبامتیاز و بخصوص حسابداری مجموعه از چک بدون اعتباری که صادر کرده؛ مطلع میشود! یهویی طلبکار با حکم جلب ... عجب؟!
بعد این بابا را آلان بردهاند کلانتری، این بچه سوسول که چشمی هم حساب کنیم، یک ده سالی از دختر تابش جوانتر است، هم سندی آورده (از کجا؟) سند ساختمان مادرش؟(آن را که دادند بابت بستن حسابوکتاب نزولخور) انگار خانهی خاله است و از آسمان سند میرسد به ارزش سیصد و خوردی! بعد سند را میبرند کلانتری! عجب! یعنی نمیدانند باید سند را ببرند ترهین؟ از قاضی دستور بگیرند؟ خب جواناند و جاهل! نمیدانند اما آن شرکت که ظاهراً عریض و طویل هم هست و ده بار تابش پز بهترین وکیلهایش را داده، وکیل ندارد؟ آقا بیخیال... بگذریم که این گافها تمامی ندارد!
گاف (دو) سریال پایتخت 4
همین آلان، نشون داد که ارسطو از بازپرسی برگشته (ریش و مو رو هم که دیشب کوتاه کرده بود) نقی هم داره با کینیک بازی می کنه، یه لحظه ارسطو خواب میبینه، تصویری که ازش در اون سمت استفاده میشه دوباره ریش و مو بلنده! آقا ... آقا ... بچه مچه نکن...!
تبلیغات تاژ ... بزن دست قشنگه رو.
تقدیر و تشکر
بدین کمترین از تمام عزیزانی که زادروزم را از طرق مختلف ارتباطی تبریک گفتند، سپاسگزارم. امیدوارم همه در آرامش و سلامت زندگانی نمایند.
پری
دستهاش میلرزد و نگاهش از گوشهی دشت به گوشهی دیگرش میدود. بهتندی تکههای گوشت را با دندان از استخوان میکشد و لابهلای نفسها، جویده و نجویده، فرو میدهد. سرش را پایین میگیرد هرازگاهی که از زیر نگاه میکند؛ پشت صورت استخوانیاش گرگی زوزه میکشد.
: «یواشتر خا، مِپره میان گلوت ها.»
ـ «اوهوم.»
: «نگفتی از کُجه میایی؟»
دستش را پرت میکند پشت سرش، ملچ مولوچ کنان چیزی میگوید که نمیفهمم.
...
گاف تصویربرداری (1) در پایتخت 4
اینکه برنامههایی تولید میشود تا مخاطبین داخل را از برنامههای بیمحتوای برخی از شبکههای فارسیزبان ماهوارهای دور کند، به ذات خوب است؛ اما اینکه به کجا میرویم، خود مطلبی است که در جای خود فراخور توجه است. نشود از دلواپسیی افتادن به دامان عروس بدذات، مردم را گرفتار عروس مذبله کنیم. پیداست صداوسیما درمجموع بیراههای را در این سالهای اخیر در پیش گرفته که در صورت عدم بازنگری در این خطمشی، خود نسخهای از شبکههای ماهوارهای آن چنین گردد.
این روزها
سلام. میدانم مدتی نبودهام و این چیز عجیبی نیست. اتفاقن مواقعی که هستم برای خودم عجیب شده. خبر تازهای نیست. همان تکرار کارهای همیشگی است. نشر و هفتسنگ بازیهای مربوط به آن. نمیخواهم چس ناله کنم و از بینظمیها بگویم؛ گفتن این حرفهای تکراری، دردی را دوا نمیکند. اینکه دوستان ارشاد چند عنوان کتاب ما را گمکردهاند و کسی پاسخگو نیست. اینکه کارمندی که حقوق میگیرد تا سرِ کارش باشد، معمولن نیست؛ اینکه ...
وداع روی شعله اجاق
یادت هست جابر؟ صدبار گفتم نکن ننه، تو رو به خاک آقات. تن ِ اون خدابیامرز ُ توی گور نرقصون! گفتی مگه چی کار کردم؟ گفتم جزجگرگرفته، کارنکرده هم مونده؟ گفتی: ها! گفتم زهرمار! صدبار به آقات گفتم: این نطفهی حیضِ، معصیتش پای ِ من. بیا این زنگولهی پا تابوتُ بندازیم. مگه به گوشش رفت؟ الهی که خواب مونده بود. اول همکلاسیهاتُ یخه میکردی، گفتم ننه، نکن! بعد جف پاتو کردی به یه نعل که مردسه واسه بچه سوسلاس!
: پس میخوای چه کاره شی؟
قواعد کارگاهی وحید پیام نور
سخنی با آنها که باهم قدمها زدهایم
خواندن این متن، مستلزم حوصله است و همچنین آشنایی بیش از دو سال با این کمترین، اگر فاقد این دو باشید؛ شاید وقت گرامیتان بیهوده سپری شود؛ نگارندهی این سطور، هیچ مسئولیتی در این خصوص پذیرا نیست.
یکی از ویژگیهای اخلاقیام، مرور گذشته است. هرازگاهی به گذشته سرک میکشم تا تجربیاتم را از یاد نبرم و مبادا دوباره یکی را تکرار کنم؛ مبادا وقت بسوزد و برای زندگی کم بیاید.
درباره دیالوگ نویسی
با توجه به پارهای از ملاحظات، پاسخ یکی از دوستان در خصوص دیالوگ را اینجا درج مینمایم.
همانطور که میدانید، شخصیتهای داستان، به چند نوع سخن میگویند. سخنی که از ذهن او عبور میکند (نریشن). سخن یکسویه (منولوگ) و گفتگو یا همان دیالوگ. مباحثی که در ذیل ازنظر میگذرد، برای هر سه نوع نقلقول قابلاستفاده است.
در کارگاههای فیلمنامهنویسی، همیشه به هنرجویان توصیه میکنیم مادام که از چفتوبست روایتشان مطمئن نشدهاند، دیالوگ ننویسند. قصد عمومیت دادن این پیشنهاد را برای داستان و رمان ندارم چراکه از اساس، فرق فیلمنامه و رمان در این است که فیلمنامهنویس باید بر اساس الگو فیلمنامهاش را پیش ببرد؛ یعنی باید نقطهی شروع و پایان فیلمنامهاش را بداند و ...
دور و نزدیک
صدای فریادها نزدیکتر میشد. اگر تاریک نبود میشد فهمید چند نفرند و میشد فهمید چه میخواهند. به آرامی پنجره را بستم با خودم گفتم: بازهم اعتراض! اصلن گور بابایشان. تب اینها هم چند روز دیگر میخوابد. مگر ما همینطور نبودیم؟ میخواستیم دنیا صدامان را بشنود اما داوود دوست داشت دیده شود. آنقدر چپ زد که چپ نگاهش کردند و چپهاش کردند توی گوری که دوست داشت در روسیه باشد اما آخر، سر از عراق درآورد. کار خدا را میبینی؟ مینشستیم تا صبح سیگار خاک میکردیم و مملکت را روی ریل میگذاشتیم. یکشب مثل همین حالا که ماه زیرلفظی میخواست و از دور صدای تیر میآمد، دست کرد توی کیف برزنتیاش و گفت: دوتا استکان بیار، بزنیم به زخمهامان!
ـ زخم من که با این چیزها خوب نمیشه. تو بزن.
: میدانی؟ اگر من بزن بودم که یتیم نمیشدم!
ـ باز کجا دلت ُ جاگذاشتی اسکول؟
: توی خیابان کاخ. کنار همان دو قویی که سالهاس میخان بپرن اما ...
ـ مجسمهها رُ میگی؟
: ها
و مجسمه شده بود پشت دود سیگارش.
میگفت: یک روز جای اینها، مجسمهی من را میگذارند.
آدمی برای دیده شدن چه کارها که نمیکند. نمیدانست بهتر است توی سایه بشینی و دنیا را سیر کنی. نشستن زیر چراغ همان است و انگشتنما شدن همان. آنقدر انگشت به سمتش نشانه گرفت که آخر انگشتهایش با دوده آشنا شد.
صداها نزدیکتر شدند و جای داوود را گرفتند. صدای چند جوان سیاهمست بود که توی این تاریکی، تصنیف شب مهتاب را میخوانند
اعترافات
با دستی که هنوز درد میکند، درب دستشویی را باز میکنم. این هم شد کار که دست ما را بند کرده؟ معلوم است این هم آنقدر به روزگارم خندیده که از گوشهی چشم نداشتهاش چکه میکند، شیرِ آب مسخره!
در آینه خودم را مرور میکنم. تصویر مردی است که زمان، گوشهی شقیقههایش را گرد پاشیده و ریشهایش به علت تعریق، به هم چسبیده!
باید برای بازخرید، کاری کنم. «چقدر خواب یک مسافرت خارجه، بدون اجازه و تشریفات اداری ببینم؟ مگر به همین راحتی میشه کنار کشید؟ اگه این حرفا رو بزنم؛ خودمم سر از صندلی درمیآرم!»
چشم چپم هنوز میپرد و این، هیچ ربطی با صورتی که نباید بتراشم ندارد؛ همینطور به دیگر نبایدهایم! سخت است بخواهی هرروز با کسانی حرف بزنی که میدانی حرفشان، مثل مابقی است. سخت است دستانت را مجبور کنی صورتی را سرخ کند. وقتی قبول داری بیراه هم نمیگوید. سخت است بدانی مادری در دورترینِ شهرها، روبهقبله نشسته و به تخت سینهاش میکوبد و تو را نفرین؛ که نمیگذاری بچهاش را ببیند...! «ولی مگه دست منه مادر جان؟ فدای اشکهات، آخه، تو مگه چه فرقی با مادرم داری؟ تقصیر من نیس بخدا، این شغلمِ. زن و بچهی منم نون میخوان! منم دین و ایمون دارم. منم دوس دارم مملکت پیشرفت کنه، بره جلو ... ولی همین دستهگلت، دستهگل به آبداده؛ مگه من بهش گفتم بشینه این اراجیفُ بنویسه؟ اصن گیرم حرفش درست، راست، مگه باس هر حرف راسی زده شه؟ به هر قیمت؟» باید دستهایم را بشورم؛ وضو بگیرم؛ مگر خدا، سنگینیای که دارد سینهام را تراش میدهد، کم کند.
دکتر سه نقطه دار
: چرا لباستو درنیاوردی جانم؟
ـ دد در آو...وردم دیگه!
: سوتینت رو هم باید باز می کردی.
ـ ب برا چی؟
: خب معلومه جانم تا معاینت کنم.
ـ مــمـمگه ببباید ایایایاینم دددر مـمـمیآوووردم؟
: پس من چطوری معاینت کنم؟
ـ هههمممیططططوررری نننممیشه؟
: اگه میشد که نمیگفتم لخت شی. من باید موقع کار راحت باشم.
ـ وولللی آ.آققـای دکــتر، ممن اینططور رر...راح...ح.حت...ت نننیس...ستم. فـفکر مممیکنم شـششما ایاینطوری هـهم ممیتونین مم...منو م.مع...ع.عااینه کن...نن...نین.
وحید پیام نور
فعال مدنی، نویسنده، منتقد ، ناشر و فیلمساز
مدیرعامل موسسه فرهنگی اجتماعی دیدبان اصل هشتم
مدیرمسئول انتشارات بافر
مدیرمسئول آموزشگاه آزاد سینمایی آینه رشد
مدیرعامل شرکت بافر بنیان
http://payaamnoor.ir
کلیهی حقوق محفوظ و نقل قول تنها با ذکر منبع پسندیده است.
دستهبندی
-
اندیشه
(۲۷)-
سیاستنامه
(۱۰) -
اندیشه دیگران
(۹) -
پیالهای نور (دینداری)
(۷)
-
-
اجتماع
(۳۷)-
آسیبهای اجتماعی
(۲) -
سازمان مردم نهاد
(۳) -
نقد اجتماعی
(۳۲) -
گرگاننامه
(۲)
-
-
ادبیات
(۸۹)-
سرودهها
(۵۵) -
داستان
(۱۷) -
نقد ادبی
(۸) -
درسهایی برای نوشتن
(۶) -
آثار ادبی دیگران
(۲)
-
-
سینما و تلویزیون
(۱۳)-
نقد و نظر
(۱۰) -
اصول فیلمنامه
(۲)
-
-
روزنوشت
(۳۹)
آخرین مطلب
بیشترین بازدید
بیشترین محبوبیت
بیشترین مشارکت
بایگانی
- شهریور ۱۴۰۱ (۱)
- مرداد ۱۴۰۱ (۶)
- خرداد ۱۴۰۱ (۱)
- تیر ۱۳۹۹ (۱)
- فروردين ۱۳۹۹ (۱)
- مرداد ۱۳۹۵ (۱)
- آذر ۱۳۹۴ (۴)
- آبان ۱۳۹۴ (۳)
- تیر ۱۳۹۴ (۳)
- خرداد ۱۳۹۴ (۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۱۰)
- فروردين ۱۳۹۴ (۱)
- اسفند ۱۳۹۳ (۱)
- بهمن ۱۳۹۳ (۱)
- دی ۱۳۹۳ (۱)
- آبان ۱۳۹۳ (۱)
- مهر ۱۳۹۳ (۲)
- شهریور ۱۳۹۳ (۱)
- تیر ۱۳۹۳ (۵)
- خرداد ۱۳۹۳ (۶)
- ارديبهشت ۱۳۹۳ (۵)
- فروردين ۱۳۹۳ (۳)
- اسفند ۱۳۹۲ (۴)
- بهمن ۱۳۹۲ (۴)
- دی ۱۳۹۲ (۵)
- آذر ۱۳۹۲ (۵)
- آبان ۱۳۹۲ (۶)
- مهر ۱۳۹۲ (۱۰)
- شهریور ۱۳۹۲ (۴)
- مرداد ۱۳۹۲ (۷)
- تیر ۱۳۹۲ (۱)
- خرداد ۱۳۹۲ (۴)
- ارديبهشت ۱۳۹۲ (۷)
- فروردين ۱۳۹۲ (۷)
- اسفند ۱۳۹۱ (۳)
- بهمن ۱۳۹۱ (۴)
- دی ۱۳۹۱ (۵)
- آذر ۱۳۹۱ (۳)
- آبان ۱۳۹۱ (۲)
- دی ۱۳۹۰ (۱)
- آبان ۱۳۹۰ (۱)
- مهر ۱۳۹۰ (۴)
- خرداد ۱۳۸۹ (۱)
- تیر ۱۳۸۸ (۲)
- فروردين ۱۳۸۸ (۱)
- شهریور ۱۳۸۷ (۱)
- مرداد ۱۳۸۷ (۱)
- تیر ۱۳۸۷ (۱)
- فروردين ۱۳۸۷ (۱)
- اسفند ۱۳۸۶ (۱)
- آذر ۱۳۸۶ (۲)
- مهر ۱۳۸۶ (۱)
- خرداد ۱۳۸۶ (۲)
- ارديبهشت ۱۳۸۶ (۱)
- فروردين ۱۳۸۶ (۱)
- آبان ۱۳۸۵ (۲)
- مهر ۱۳۸۵ (۱)
- تیر ۱۳۸۵ (۱)
- خرداد ۱۳۸۵ (۲)
- ارديبهشت ۱۳۸۵ (۱)
- فروردين ۱۳۸۰ (۱)
