۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

فاتحه‌ای بر مزار ادبیات

فاتحه‌ای بر مزار ادبیات

مرده‌شور ادبیات این کشور را ببرند! همه نویسنده و شاعرند از روی دست ِ هم. به کشف هیچ‌کس احترام گذاشته نمی‌شود. کافی است چیزی کشف کنی از فردا همه کشاف می‌شوند. کافی است حرفی بزنی، همه حرف زننده می‌شوند. سکوت هم که می‌کنی همه‌ سال‌ها قبل از تو ساکت شده‌اند! مرده‌شور ادبیات مملکت را ببرند. مرده‌شور دزدهای ادبی را ببرند، مرده‌شور کتاب‌خرهای کتاب نخوان را ببرند شاید نیمی از کتاب‌های نایاب دست عده‌ای هنوز گشوده نشده باشد. مرده‌شور ادبیات مملکت را ببرند که رنگ و بوی همه‌چیز دارد الا ادبیات! سیاسی / جنسی / جنایی ... مرده‌شورش را ببرند، ادبیات مملکت را می‌گویم که بچه یتیم است. برود پیش همان پدر مادر نداشته‌اش. مرده‌شور تو دوست دزد عزیز را ببرند، لااقل واژه‌ای را عوض می‌کردی ... زنده‌باد پاپیروس! مرگ بر دیتا!

حالا کمی دلم خنک شد. باشد برای بعد.


با مترو به جنگ می روم

با مترو به جنگ می روم


بدون استخاره و تردید
دوستت دارم
بدون اما و اگر
و ...
ای‌کاش
هرروز صبح چشم‌هایت بیدارم می‌کرد
برای نماز و نان نم‌زده توی سبد
سفره‌ای ساده باشد و
دست‌های تو چای بریزد

ادامه مطلب

طرحی برای مادر

طرحی برای مادر


1
آسمان هم مشکی پوشیده
برای مادری که خدا
آسمان و زمین را

تقدیم او کرده

2
ببین مادر
چگونه
آب
می‌رود
واژه‌هایم حوالی نامت؟


بخشی از یکی از داستان‌هایم ...

بخشی از یکی از داستان‌هایم ...

... حتی دختری را می‌شناسم ـ البته اگر به مسائل غیراخلاقی متهمم نمی‌کنید، می‌شناسمش؛ در حد سلام و احوالپرسی، نه آن‌قدر که ارزش داشته باشد شرح‌حالش ضد حال شود وگرنه اصلن نمی‌شناسمش و اگر بمیرم نمی‌گویم که به خاطر یک شاخه گل که از پارک چیده بودم چقدر گریه و زاری کرد. حتم دارم اگر همان شاخه را از گل‌فروشی خریده بودم، این‌قدر ناراحت نمی‌شد و آلان می‌توانستم بیشتر در موردش بنویسم؛ اما همین بهتر، چراکه به قول بچه‌ها، به درد من نمی‌خورد وگرنه آشنایی‌مان از سلام و علیک بیشتر می‌شد، شاید آن‌قدر بالا می‌رفت که به خاطر غیرت، حاضر نشوم در موردش حرفی بزنم اما لیاقت نداشت. زیاده از حد رمانتیک بود. از همین‌هایی بود که برای کرم‌زدگی یک درخت اعتصاب غذا می‌کنند و انگارنه‌انگار که درخت برای ادامه حیات به گرسنگی آن‌ها نیازی ندارد...

بخشی از داستان کوتاه آن زمان‌ها کسی رمانتیک نبود.


برای مرتضی آوینی

برای مرتضی آوینی


شهریور که می‌شود،
شهرری با صدای تو بیدار می‌شود
پا می‌گیری
ـ این پا، برای بعد ـ
از نردبان کودکی‌ات بالا می‌روی
می‌افتی
پی ِ راه‌هایی که به هرکجا می‌توانند برسند
بزرگ‌تر که می‌شوی،
هنرها را زیبا می‌کنی وقتی
انقلاب می‌کنی
اول علیه خودت

ادامه مطلب

علف در مسیر دانشگاه!

علف در مسیر دانشگاه!



آقای رئیس‌جمهور، من تعطیل است
با تمام رأی‌های داده و نداده‌اش
ـ رأی می‌گیریم ـ
آزادی یعنی همین
دست دراز کنی،
شاخه‌شاخه مزار شریف چلیم کنی
جوانان
دست بزنند
خماری‌شان را
برایت پست کنند
اکسپرس یا ترکیبات دیگری که فضانوردشان کند!
گارد ضد شورش بهانه است

ادامه مطلب

به بهانه‌ی سال نو ...

به بهانه‌ی سال نو ...

مقدمه: هرسال را با گردابه گرد گرمابه شروع می‌کردم و هرگز از این تکرار ابایی نداشتم. امسال اما تفاوت از همین‌جا آغاز می‌شود ...


بغض ماه
فرش را خشک نمی‌کند
فردا که در گلوی مرغ همسایه اعلام شود
خبردار می‌شوی
چرا، راه کوچه‌تان تا دانشگاه
این‌قدر شبیه چشم‌های من شده بود.
پسته که نمی‌توانم برایت بخرم
از خیابان امام رضا
مشتی نخود
و چند نخ سیگار می‌گیرم

ادامه مطلب


وحید پیام نور

وحید پیام نور
فعال مدنی، نویسنده، منتقد ، ناشر و فیلمساز
مدیرعامل موسسه فرهنگی اجتماعی دیدبان اصل هشتم
مدیرمسئول انتشارات بافر
مدیرمسئول آموزشگاه آزاد سینمایی آینه رشد
مدیرعامل شرکت بافر بنیان
http://payaamnoor.ir
کلیه‌ی حقوق محفوظ و نقل قول تنها با ذکر منبع پسندیده است.

آخرین مطلب
بیشترین بازدید
بیشترین محبوبیت
بیشترین مشارکت
پیوندها
بایگانی