زاده شدن در آخرین نخ‌های پاکت سیگار جوزا و سرگردانی بین دو برج فلکی و هزار درد خاله‌زنکی دیگر. این کمترین بدترین روز سالش را به سلامت از سر گذراند و نگاه به سالی که رفت مایه پریشانی و ندامت فراوان بود.

مرور کردم تمام سال‌های بایگانی‌شده‌ام را. سالی که گذشت کمترین بود. در تمامی عرصه‌ها. در شعر به‌اندازه‌ی یک ماه سال‌های پیش در داستان نقطه‌ی صفر مطلق و اگر یک رمان نیمه‌کاره ننوشته بودم باید عزای خود را اعلام می‌کردم.

تنها چهار فیلم‌نامه و هجده طرح! واقعاً سال اسفناکی را پشت سر گذاشتم. تنها یک فیلم کوتاه ۱۰ دقیقه‌ای که ای‌کاش ... فقط ۳۰ فریم عکس قابل‌قبول همه و همه یعنی خاک‌برسرم که از همه‌چیز دور شدم فقط و فقط به خاطر اقتصاد.

مرده‌شور هر چه غصه‌ی نان را ببرند که قاتل جان آدم می‌شود. دیشب با خودم حرف زدم و بسیاری نصیحت حوصله‌ام را سر برد. سر غیرت آمدم و شروع به نوشتن کردم. به‌تقریب سی شعر نوشتم و چه راضی و چه ناراضی قصد دارم آن‌ها را در این تارنگار بیاورم.

امیدوارم سال جدید این کمترین الی احسن الحال باشد.

پایداری تان را آرزومند. وحید پیام نور (انارام فروهر)