برمی‌گردم ...

برمی‌گردم ...


هرازگاهی حسی مثل همین حسی که سراغم آمده، می‌آید. اول روبرویم می‌نشیند و می‌گوید: هی! دارم با زبان خوش باهات حرف می‌زنم. خودت که می‌دونی؟ باس شروع کنی و من خودم را به بیراه‌های علی چپ و راست و هرکجا که شد می‌زنم. چایی‌اش را که هورت کشید، بلند می‌شود. کمربندش را می‌کشد و می‌گوید: خودت بنویس! اعتراف کن و من با اکراه شروع می‌کنم. نبودن‌هایم را بود می‌کنم و بودهایم را نبود. نابود می‌کنم خودم را در تک‌تک واژه‌ها و آن‌قدر گیج می‌خورم که بعضی وقت‌ها زمان را گم می‌کنم. یک‌بار نشستم به اعتراف و از روی صندلی‌ام تکان نخوردم تا داستان یک‌صد صفحه‌ای تمام شد. وقتی می‌خواستم دستشویی برم پاهایم خشک شده بود. خلاصه اینکه دوباره آن حس سراغم آمده؛ اما این بار می‌خوام مقاومت کنم. آن‌قدر مقاومت کنم که تنم کبود شود. به حتم با برادران سیاه‌پوستم علیه تبعیض نژادی قیام خواهیم کرد. حتم دارم این بار با مالکوم به مکه می‌روم و در برگشت، نمی‌گذارم به امریکا برود. می‌گویم: بیا برویم خانه‌ی خودمان برادر. بی‌خیال دنیا. بعد ابوالحسنم را نشانش می‌دهم که چقدر از اینکه از زنش جداشده خوشحال است. شاید هم باهم برویم و دستی به سر بچه‌هایی بکشیم که در میانمار یتیم شده‌اند. چه می‌دانم؟ شاید هم بردمش به خانه و اپیزود سوم قرارمان این نبود را تمام کردم. به‌هرحال آن حس آمده! اگر مدتی نبودم، با دست پر بر خواهم گشت.


دیدگاه‌ها

هنوز نظری ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

وحید پیام نور

وحید پیام نور
فعال مدنی، نویسنده، منتقد ، ناشر و فیلمساز
مدیرعامل موسسه فرهنگی اجتماعی دیدبان اصل هشتم
مدیرمسئول انتشارات بافر
مدیرمسئول آموزشگاه آزاد سینمایی آینه رشد
مدیرعامل شرکت بافر بنیان
http://payaamnoor.ir
کلیه‌ی حقوق محفوظ و نقل قول تنها با ذکر منبع پسندیده است.

آخرین مطلب
بیشترین بازدید
بیشترین محبوبیت
بیشترین مشارکت
پیوندها
بایگانی