بخشی از اپیزود دوم (ازمابهتران) از رمان «قرارمان این نبود

بخشی از اپیزود دوم (ازمابهتران) از رمان «قرارمان این نبود


ملا محسن گفت: هان! چه می‌خواهی؟ شیخ حسن گفته بود که عذر. از که؟ از نمی‌دانم از این ازمابهتران، ملا ما سر در علوم دینی و عقلی داشتیم، با این معانی بیگانه‌ایم، قبول عذر دار. کدام عذر؟ از کدام گناه؟ اهل ظاهر عذر به گناه دارند و اهل باطن من لم یکن للوصال اهلا فکل احسانه ذنوب، به زبان رانند. تو از کدام تباری؟ ملا محسن چیزی نداشت که بگوید، سرپائین انداخته بود و در دلش از خدا می‌خواست زمین دهان‌ باز کند و به‌یکبار ناپدیدش. ملا محسن گفت: فکرت را زمین بگذار و از زمین بردار فکرت را؛ خود دریاب تا خود نیابی، از خود گذر تا خودبینی! خود بخواه تا خود نخواهی، مؤمن، مگر دربار حق‌تعالی تهی از مالک است که عذر خواه مخلوق شده‌ای؟ تو را چه می‌شود؟


راستش این آخرین سطری است که نوشتم و بعدازاین انگار این رمان متوقف شد. بااینکه می‌دانم چه چیزهایی قرار است اتفاق بیافتد و بااینکه اپیزود سوم را پیش‌ازاین اپیزود نوشته بودم ولی نمی‌دانم، در این جمله گیرکرده‌ام که ملا محسن می‌گوید. واقعن آیا دربار باری‌تعالی تهی‌ی از مالک است مگر که عذرخواه مخلوق هستیم؟ ما را چه می‌شود؟


دیدگاه‌ها

هنوز نظری ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

وحید پیام نور

وحید پیام نور
فعال مدنی، نویسنده، منتقد ، ناشر و فیلمساز
مدیرعامل موسسه فرهنگی اجتماعی دیدبان اصل هشتم
مدیرمسئول انتشارات بافر
مدیرمسئول آموزشگاه آزاد سینمایی آینه رشد
مدیرعامل شرکت بافر بنیان
http://payaamnoor.ir
کلیه‌ی حقوق محفوظ و نقل قول تنها با ذکر منبع پسندیده است.

آخرین مطلب
بیشترین بازدید
بیشترین محبوبیت
بیشترین مشارکت
پیوندها
بایگانی