شاید یکی از همین روزها (پنج)

شاید یکی از همین روزها (پنج)

شاید یکی از همین روزها
به زمین فرار کردم

هوای حوا داشتن؛ دل می‌خواست
که از قضا داشتم
قدر نبود
وگرنه
یک‌لقمه بخور ـ بمیر
بیشتر بود
توی بهشت
دلمان خوش بود،
آلودگی هوا
روزهای زوج و فرد
بوق
چراغ‌قرمز
مانکن‌های متحرک
چراغ سبز می‌دهند تا تحریک شوی
حرکت دوباره‌ی سیل حیات و
فرار از در پشتی حیاط و
حیا را قورت بده برادر
این تیتراژ تحرک است!
گریه، یا تو یا یادگاری از تو

از تو که بوی پهن و پول می‌دهی
پشت‌بام خانه‌ات
مجسمه می‌شوی تا برنزه سوار بنز شوی،
خواهر، این صندلی مانتوی هزار نفر را سوراخ کرده
خیالت تخت، شرمندگی ندارد، این تخت‌ها مد روز است،
خانه را سه‌باره نیامدی،
دوباره آمدی!
دوباره آمدی؟
رو که چه عرض کنم
سنگ پای در را ... بپا ... زمین نخوری ...
ما زمین‌خورده‌ها را ببین!
آلودگی هوا
روزهای زوج و فرد
بوق
چراغ‌قرمز
مانکن‌های متحرک
چراغ سبز مسجد، وقت غروب،
چقدر قشنگ‌تر
می‌شود
فراموش کرد
زمین راه اشتباهی بود،
باید به آسمان فرار کنم.
... شاید یکی از همین روزها

وحید پیام نور ـ 29 تیرماه 1390 ـ گرگان


دیدگاه‌ها

هنوز نظری ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

وحید پیام نور

وحید پیام نور
فعال مدنی، نویسنده، منتقد ، ناشر و فیلمساز
مدیرعامل موسسه فرهنگی اجتماعی دیدبان اصل هشتم
مدیرمسئول انتشارات بافر
مدیرمسئول آموزشگاه آزاد سینمایی آینه رشد
مدیرعامل شرکت بافر بنیان
http://payaamnoor.ir
کلیه‌ی حقوق محفوظ و نقل قول تنها با ذکر منبع پسندیده است.

آخرین مطلب
بیشترین بازدید
بیشترین محبوبیت
بیشترین مشارکت
پیوندها
بایگانی