اول تو را نوازش می‌کنم

بعد می‌روم تخت خواب می‌بینم

شاید هم درختی را پیش از آن‌که تخت بشود

و یا قبل‌تر خواب زمین را ببینم

که مرا زائید و وزنش زیاد شد

تبر به دست به دنیا نیامده‌ام

که جنازه‌ام را توی تابوت شیشه‌ای گذاشتند

توی خواب‌هایم

زنی جیغ کشید

و من ناگهان‌تر از سونامی

نازل شدم

زمین را بلعیدم و هی توی خواب‌هایم

خواب می‌دیدم

خواب

می‌دیدم

تو را که برایم دست تکان می‌دهی

و لبخندت

کوچه را که نه،

شهر را که نه،

کشور را که نه،

زمین را که نه،

 جهان را که

روشن کرده

دوست دارم

وقتی کنار نام من است

و دلت

غرق می‌شود

در تایتانیکی به مقصد خواب‌هایم

تا برایم دست تکان بدهی

پیدایت کنم

میان شلوغی ایستگاه

و بعد بوس آغوشت را بکشم

روی سینه‌ام

خودم را ول کنم

میان موجی موها و شرجی اندامت

آن‌قدر بو بکشم تا شب‌بوها را باور کنم

و

تخت بخوابم

23 مهرماه 1391، گنبدکاووس