دست‌گرمی

دست‌گرمی

اول تو را نوازش می‌کنم

بعد می‌روم تخت خواب می‌بینم

شاید هم درختی را پیش از آن‌که تخت بشود

و یا قبل‌تر خواب زمین را ببینم

که مرا زائید و وزنش زیاد شد

تبر به دست به دنیا نیامده‌ام

که جنازه‌ام را توی تابوت شیشه‌ای گذاشتند

توی خواب‌هایم

زنی جیغ کشید

و من ناگهان‌تر از سونامی

نازل شدم

زمین را بلعیدم و هی توی خواب‌هایم

خواب می‌دیدم

خواب

می‌دیدم

تو را که برایم دست تکان می‌دهی

و لبخندت

کوچه را که نه،

شهر را که نه،

کشور را که نه،

زمین را که نه،

 جهان را که

روشن کرده

دوست دارم

وقتی کنار نام من است

و دلت

غرق می‌شود

در تایتانیکی به مقصد خواب‌هایم

تا برایم دست تکان بدهی

پیدایت کنم

میان شلوغی ایستگاه

و بعد بوس آغوشت را بکشم

روی سینه‌ام

خودم را ول کنم

میان موجی موها و شرجی اندامت

آن‌قدر بو بکشم تا شب‌بوها را باور کنم

و

تخت بخوابم

23 مهرماه 1391، گنبدکاووس


دیدگاه‌ها

هنوز نظری ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

وحید پیام نور

وحید پیام نور
فعال مدنی، نویسنده، منتقد ، ناشر و فیلمساز
مدیرعامل موسسه فرهنگی اجتماعی دیدبان اصل هشتم
مدیرمسئول انتشارات بافر
مدیرمسئول آموزشگاه آزاد سینمایی آینه رشد
مدیرعامل شرکت بافر بنیان
http://payaamnoor.ir
کلیه‌ی حقوق محفوظ و نقل قول تنها با ذکر منبع پسندیده است.

آخرین مطلب
بیشترین بازدید
بیشترین محبوبیت
بیشترین مشارکت
پیوندها
بایگانی