روایتی از تو ـ لالایی انگشت‌هایت ...

روایتی از تو ـ لالایی انگشت‌هایت ...



از انگشت‌های کشیده می‌ترسم
از ظریف جثه‌ها هراس دارم
کمر ِ باریک و بینی کوچک
میان ِ خونم آدرنالین می‌پاشد
بااین‌همه وحشت
رمز اشتیاقم به تو معلوم نیست.

مجهول نیست
حرفی، اشاره‌ای
معلوم توئی
که معمولن که نه
همیشه
توی سینه‌ات
جایی برای ترس‌های من داری
کشیدگی انگشت‌هایت
لابه‌لای موهایم
قشنگترین لالایی است
و ظرافت زنانه ی اندام ات
کاش ندامتگاه من باشد
تا از باریکه‌ی کمرت
به نور، عبور
حضور، شعور ... کرورکرور قافیه
دارم برای از تو سرودن
اگر دست‌هایت بگذارند
بیدار که شدم دوباره گوشه‌ای از تو را جار می‌زنم.

وحید پیام نور ـ 10 خرداد 1390 ـ گرگان


دیدگاه‌ها

هنوز نظری ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

وحید پیام نور

وحید پیام نور
فعال مدنی، نویسنده، منتقد ، ناشر و فیلمساز
مدیرعامل موسسه فرهنگی اجتماعی دیدبان اصل هشتم
مدیرمسئول انتشارات بافر
مدیرمسئول آموزشگاه آزاد سینمایی آینه رشد
مدیرعامل شرکت بافر بنیان
http://payaamnoor.ir
کلیه‌ی حقوق محفوظ و نقل قول تنها با ذکر منبع پسندیده است.

آخرین مطلب
بیشترین بازدید
بیشترین محبوبیت
بیشترین مشارکت
پیوندها
بایگانی