برای عباس معروفی

برای عباس معروفی


چند روز پیش دلم برای عباس معروفی تنگ شده بود. فرصت نبود برایش ایمیل بزنم لاجرم این کار را بعنوان نظر در وبلاگش گذاشتم. اینجا هم اضافه شد بلکه بهانه ای باشد تا دوستان ٬ سال بلوا را بیاد بیاورند.


دلم گرفته بود
سر ریسمانی را که با آن تو را دار ...
زدند ... زیر گریه
کودکان شیلیایی،
: شیمیایی ... یکی فریاد زد و
جنگ شروع شد
یا امام ِ هشتمــ ... ـین سال بود که زیر پاهایم سر خورد
صندلی
و افتادم
...
...
..
.
کسی خبرم را نگرفت و
تنها کودکان ِ سنگسر
به سرم سنگ زدند
و سنگر گرفتند
و قهوه سفر
خبر می‌داد
رفتم و رفتم و رفتم و
پشت این‌همه سال، تو را گریه کردم
تا برگردی
از جنگ
از سفر و همه‌ی راه‌هایی که ما را از هم جدا می‌کند
تا دلم
باز شود
گره‌ی ریسمانی که تو را از آن آویزان کردند
تا خشک شوی.


آنلاین با تمام ضعف‌هایش تقدیم به عباس عزیزم
قربانت: انارام


دیدگاه‌ها

هنوز نظری ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

وحید پیام نور

وحید پیام نور
فعال مدنی، نویسنده، منتقد ، ناشر و فیلمساز
مدیرعامل موسسه فرهنگی اجتماعی دیدبان اصل هشتم
مدیرمسئول انتشارات بافر
مدیرمسئول آموزشگاه آزاد سینمایی آینه رشد
مدیرعامل شرکت بافر بنیان
http://payaamnoor.ir
کلیه‌ی حقوق محفوظ و نقل قول تنها با ذکر منبع پسندیده است.

آخرین مطلب
بیشترین بازدید
بیشترین محبوبیت
بیشترین مشارکت
پیوندها
بایگانی