چندی پیش پستی داشتم در تارنگار با عنوان: فقط یک ایرانی میتواند ...؟ و حالا حالم بهم میخورد که باید دوباره در همان مورد بنویسم. چندی است چندشم میشود وقتی میبینم هممیهنان عزیزم که متأسفانه تابعین مکتب لایکیسم و شیریسم، شدهاند، همچنان ندانسته میدوند به ناکجا. چندی است صفحات فیسبوک پرشده از اظهارنظر عدهای انساندوست که اعدام را عملی غیرانسانی میدانند و با آن مخالف هستند. اهم حرف دل این عزیزان چنین است:
اعدام را متوقف کنید!
چندی پیش پستی داشتم در تارنگار با عنوان: فقط یک ایرانی میتواند ...؟ و حالا حالم بهم میخورد که باید دوباره در همان مورد بنویسم. چندی است چندشم میشود وقتی میبینم هممیهنان عزیزم که متأسفانه تابعین مکتب لایکیسم و شیریسم، شدهاند، همچنان ندانسته میدوند به ناکجا. چندی است صفحات فیسبوک پرشده از اظهارنظر عدهای انساندوست که اعدام را عملی غیرانسانی میدانند و با آن مخالف هستند. اهم حرف دل این عزیزان چنین است:
اعدام را متوقف کنید!
چرا اعدام درملأعام؟
چرا در زمین فوتبال؟
چرا عدهای میروند و تماشا میکنند؟
چرا بوسیدن چندشآور است و اعدام هیجانی؟
چرا؟ چرا؟ چرا؟
و عدهای که سرسوزن ذوقی هم دارند، بیتی، غزلی، قصیدهای، سطری چند آزاد؛ مینویسند و از زشتی این عمل میگویند. داستان از کجا شروع شد؟ ازآنجاکه ...
... دو نفر بندهی خدا را اعدام کردند چون یک بنده خدای دیگری را با کتککاری لخت کرده بودند. خب من کاری با هیچچیز ندارم، فقط ازآنجاکه حافظهی نسبتن قویای دارم، خوب یادم هست که آن زمانی که این فیلم در شبکههای اجتماعی تکثیر شد، همه داد و وامصیبتا داشتند که در روز روشن ... خدا مرگم بدهد، امنیت ندارد مملکت و از این حرفها. کار آنقدر بالا گرفت که یک بندهی خدایی در مصاحبه گفت: به خاطر اینکه احساسات عمومی جریحهدار شده، پدر اینها را درمیآوریم؛ و سریع آن چهار نفر را گرفتند و دادگاهی کردند و حکم صادر شد، آنها هم اعتراض کردند که رد شد و خلاصه حکم اجرا شد. حالا این مدخل بحثم بود. سؤالی دارم از برادر یا خواهر عزیزی که کاریکاتوری، تصویری از اعدام در آفریقا یا تصویری مربوط به همین مورد در ایران را منتشر میکند، شیر میکند، لایک میزند، میآید فحش بالا و پایین میدهد که ها اینا یه مشت خونخوارن، اینا انسانیت ندارن و از این حرفا به قول آن بندهی خدا در دائی جان ناپلئون، مومنت! اخوی، آبجی! مومنت! بهتر نیست قبل از این جبههگیری نگاهی به تایم لاین گرامیات که حافظهای بهمراتب قویتر از بندهی حقیر و شما دارد بیندازی؟ این به کنار. آقا اعدام بد است؟ چرا تصویرش را منتشر میکنی؟ گیر میدهی چرا ملت رفتهاند تماشا و مینشینی و هرچه از دهان مبارکت سرریز میشود نثار مردم میکنی و تن آن بندهی خدا را در گور میلرزانی که حرفهایی در قیاس بوس و اعدام زده بود. خب که چه؟ باور کن من تابهحال به تماشای هیچ منظرهای نرفتهام و تنها یکبار حوالی سوم ابتدایی بودم که داشتم از میدان شهرداری گرگان رد میشدم. دیدم شلوغ است. بزرگتر که شدم فهمیدم آن روز یک قاچاقچی را اعدام کرده بودند. این را گفتم که بدانی من به تماشا نمیروم ولی تو با گذاشتن تصویر، مرا میبری! نکن این کار را. دورهای نباشید شما را به هرچه دوست دارید قسم میدهم. چقدر عکس کتاب ابتدایی و دست سوخته را زود فراموش کردید! چقدر آذربایجان تسلیت را زود فراموش کردید؟ چند وقت است کسی در مورد آتشسوزی جنگلهای شمال چیزی ننوشته است؟ چند سال از زلزلهی بم گذشته است؟ انگار همین دیروز قرارداد 1919 امضاء شد، اما هیچکس در خاطر ندارد. هیچکس گویا نمیخواهد بپذیرد که این مملکت روزی ملحقاتی داشت که امروز ندارد. دوست عزیز ِ من. برادر گلم، خواهر گرامیام، هرروز به جانبی رفتن نه اصل است و نه عدل! پابرجای باشید، پایدار باشید در پس اندیشههایتان. یادتان میآید چند بار رنگ عوض کردهایم؟ اول خودم را میگویم بعد شما را. اینهمه اشتباه کافی است. بیاییم مواردی را بپذیریم مثلاینکه مشکلاتی بس فراتر از این قیافه گرفتنها داریم. همین پارسال عید نبود به نام دوستی حیوانات ماهی قرمز را از سفرهی هفتسین حذف کردید؟ یا چندی قبلتر سوگوار حقوق حیوانات خیابانی نبودید؟ یادتان رفته هر جانوری را که میدید میگرفتید و میبردید گوشهای از خانهتان را در اختیارش قرار میدادید؟ مشخص است با این مشکلی ندارم مادام که انسانیت را اول خرج انسانها کرده باشید. این راه که میرویم چقدر سرراست است؟ بیاییم و صادقانه، روراست، برادرانه، هم میهنانه، چه میدانم هر طور که تو دوست داری، نمیگویم منطقی چون احتمال میدهم آلان کمی احساسی مینویسم، قبول کنیم بهعوض اینکه بیاییم و به مصادیق گیر بدهیم و نالهی مان خشتک آسمان را بدرد، کاری کنیم که این قبیل بزه به حداقل برسد. اگر همه انسان باشند و حد و حدود خود را رعایت کنند که دیگر نیازی نیست جایی بساط اعدام پهن شود. مشکل را ول میکنیم میچسبیم به ظاهر که چه؟
فقط یک ایرانی میتواند ...؟ (دو)
دوشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۱، ۰۵:۵۴ ق.ظ
وحید پیام نور
فعال مدنی، نویسنده، منتقد ، ناشر و فیلمساز
مدیرعامل موسسه فرهنگی اجتماعی دیدبان اصل هشتم
مدیرمسئول انتشارات بافر
مدیرمسئول آموزشگاه آزاد سینمایی آینه رشد
مدیرعامل شرکت بافر بنیان
http://payaamnoor.ir
کلیهی حقوق محفوظ و نقل قول تنها با ذکر منبع پسندیده است.
دستهبندی
-
اندیشه
(۲۷)-
سیاستنامه
(۱۰) -
اندیشه دیگران
(۹) -
پیالهای نور (دینداری)
(۷)
-
-
اجتماع
(۳۷)-
آسیبهای اجتماعی
(۲) -
سازمان مردم نهاد
(۳) -
نقد اجتماعی
(۳۲) -
گرگاننامه
(۲)
-
-
ادبیات
(۸۹)-
سرودهها
(۵۵) -
داستان
(۱۷) -
نقد ادبی
(۸) -
درسهایی برای نوشتن
(۶) -
آثار ادبی دیگران
(۲)
-
-
سینما و تلویزیون
(۱۳)-
نقد و نظر
(۱۰) -
اصول فیلمنامه
(۲)
-
-
روزنوشت
(۳۹)
آخرین مطلب
بیشترین بازدید
بیشترین محبوبیت
بیشترین مشارکت
بایگانی
- شهریور ۱۴۰۱ (۱)
- مرداد ۱۴۰۱ (۶)
- خرداد ۱۴۰۱ (۱)
- تیر ۱۳۹۹ (۱)
- فروردين ۱۳۹۹ (۱)
- مرداد ۱۳۹۵ (۱)
- آذر ۱۳۹۴ (۴)
- آبان ۱۳۹۴ (۳)
- تیر ۱۳۹۴ (۳)
- خرداد ۱۳۹۴ (۳)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۱۰)
- فروردين ۱۳۹۴ (۱)
- اسفند ۱۳۹۳ (۱)
- بهمن ۱۳۹۳ (۱)
- دی ۱۳۹۳ (۱)
- آبان ۱۳۹۳ (۱)
- مهر ۱۳۹۳ (۲)
- شهریور ۱۳۹۳ (۱)
- تیر ۱۳۹۳ (۵)
- خرداد ۱۳۹۳ (۶)
- ارديبهشت ۱۳۹۳ (۵)
- فروردين ۱۳۹۳ (۳)
- اسفند ۱۳۹۲ (۴)
- بهمن ۱۳۹۲ (۴)
- دی ۱۳۹۲ (۵)
- آذر ۱۳۹۲ (۵)
- آبان ۱۳۹۲ (۶)
- مهر ۱۳۹۲ (۱۰)
- شهریور ۱۳۹۲ (۴)
- مرداد ۱۳۹۲ (۷)
- تیر ۱۳۹۲ (۱)
- خرداد ۱۳۹۲ (۴)
- ارديبهشت ۱۳۹۲ (۷)
- فروردين ۱۳۹۲ (۷)
- اسفند ۱۳۹۱ (۳)
- بهمن ۱۳۹۱ (۴)
- دی ۱۳۹۱ (۵)
- آذر ۱۳۹۱ (۳)
- آبان ۱۳۹۱ (۲)
- دی ۱۳۹۰ (۱)
- آبان ۱۳۹۰ (۱)
- مهر ۱۳۹۰ (۴)
- خرداد ۱۳۸۹ (۱)
- تیر ۱۳۸۸ (۲)
- فروردين ۱۳۸۸ (۱)
- شهریور ۱۳۸۷ (۱)
- مرداد ۱۳۸۷ (۱)
- تیر ۱۳۸۷ (۱)
- فروردين ۱۳۸۷ (۱)
- اسفند ۱۳۸۶ (۱)
- آذر ۱۳۸۶ (۲)
- مهر ۱۳۸۶ (۱)
- خرداد ۱۳۸۶ (۲)
- ارديبهشت ۱۳۸۶ (۱)
- فروردين ۱۳۸۶ (۱)
- آبان ۱۳۸۵ (۲)
- مهر ۱۳۸۵ (۱)
- تیر ۱۳۸۵ (۱)
- خرداد ۱۳۸۵ (۲)
- ارديبهشت ۱۳۸۵ (۱)
- فروردين ۱۳۸۰ (۱)
دیدگاهها
هنوز نظری ثبت نشده است.