برای وحیده



در تو دری به بهشت باز می‌شود
در من دری ...
... به جهنم که جیب‌هایم پر از جنایات بانکی‌ست
در من، دری جیغ می‌کشد
در من، کسی گوش‌هایش را گرفته
و هرروز
چشم‌هایش تنگ‌تر می‌شود
در تو، گلدانی لبخند می‌زند
و شب‌ها
پروانه‌ها، پیله‌های تنهایی‌شان را پاره می‌کنند
در تو
در تو...
در تو کدام خوبی خانه نکرده است هنوز
روی فونداسیون ِ مسطح قلبی
که سال‌هاست، وفادار بسم‌الله ست.
آغاز می‌کنیم
با سلام و
سجل‌هایمان با یک جلد کلام‌الله
به هم گره می‌خورند
بدون ِکلیشه‌ی گل و گلاب
بدون ِ رقص سیم رباب
عربی می‌رقصد زمین
و ما
در فارس‌ترین لحن عاقد
درهم می‌شویم
بی‌هراس از دینار و درهم و جیب‌هایی
که چرک انگشت سارقی را
سراغ دارد.

در تو دری باز می‌شود
به بهشت
نمی‌روم
اگر نیایی
اگر نخواهی
اگر نباشی
...
دنیا سیاه‌تر از تهدید است

برگردیم
به درها
اعتماد کنیم
وقتی از پشت آن‌ها
صدای خدا می‌آید.

وحید پیام نور  ـ 21 بهمن ـ گرگان