وحید پیام نور

مطالبی پیرامون اندیشه، اجتماع و هنر

شکم سیری

برادرم در خانه داد می‌کشد 
گاهی قداره در بیرون
گاهی خیابان
و نوهای خواهرم ـ بماند برای بعد ـ 
این وسط!
اصولن؛ برادر است و حق دارد به گردن ما 
و سعدی را با مقبره و مصراع ِ بنی‌آدمش به بم می‌سپاریم ...

۰ نظر
وحید پیام نور

اشتباهی از من (سه)

گناهِ من از لب‌های تو آغاز می‌شود
سلام
اینجا، پائیز است؛ حوالی‌ی نامه‌هایت، باتلاق‌های ویتـنام گریه می‌کنند،
برگ‌ها بوی خنده‌های بلوار کشاورز می‌دهد
تا یادم نرفته از یادت نبر جریمه‌های کودکی‌ام را همچنین نت‌هایی که روی سیگارهایم نوشته بودم را دود نکن، برای بچه، ضرر دارد
دیروز لب‌هایت را در غروب جاگذاشته بودی، دیگر تکرار نشود!
صدای تار موهایت را هم برایم ضبط کن، اینجا قرن‌هاست عقربه‌ها بیات‌شده‌اند،

۰ نظر
وحید پیام نور

آنلاین، برای صدای ویلن ِ دوست هنرمندم: جواد زمانی نیا

اگر شبیه کودکی‌ام نبودی

خدا
تو را به من
هدیه
نمی‌داد
تا معصومیت را دوباره باور کنم!
باور کن

۰ نظر
وحید پیام نور

میمینیسم

دستمال‌های کاغذی را از کف اتاق جمع می‌کنم، در دستم مچاله می‌شوند و روبروی آیینه، کبودی کتفم را پشتِ دکمه‌های پیرهنم مخفی می‌کنم. آقای مخاطب که با ولعِ تمام، این سطرها را با چشم‌هایت دنبال می‌کنی و می‌خواهی از پشتِ این سطرها، پیرهنم را پاره کنی، صدای نفس‌هایت عذابم می‌دهد. می‌خواهم باکمال تأسف به اطلاعتان برسانم، من زنم و به‌شدت به اخلاق پایبند ...

 

۰ نظر
وحید پیام نور

آن زمان‌ها، کسی رمانتیک نبود

1

اتاق سرد بود و همچنان بوی مرده می‌داد. بوی مردی که روی همان تختخواب غر- غرو، آرام – آرام فراموش شد. از او تنها سنگی بر جای ماند که اولین سنگی بود که برای احداث مرده‌شور خانه جدید با ضربه‌های سنگین کلنگ یکی از کارگران، همان کارگری که در اتاقی سرد خواهد مرد، شکست. انگار توافقی جهانی است اینکه قابیل با سنگ از راه برسد و هابیل فراموش کرده باشد سلاحی بردارد، بسوزد پدر عاشقی و مظلومانه کلاغی سر تکان دهد، وحشت کند و از همه مهم‌تر، افتخار معاونت در قتل را عهده‌دار شود ... مهم نیست.

برمی‌گردیم به اتاقی که سرد بود. این اتاق در گوشه حیاط خانه‌ای قدیمی قرار داشت. در محله‌ای که مردمش اعتقاد داشتند آن خانه جن دارد و از حسب تصادف مردم آن محله در نظر دیگر همشهریان، یک جوری بودند – انگار جن داشتند – و این بماند که مردم شهر مجاور آن‌ها را یک جوری می‌دیدند و پایتخت‌نشین‌ها که فکر می‌کنند؛ همه شهرستانی‌ها، یک جوری هستند؛ جوری که با هیچ‌چیز جور نمی‌شود! باید سرشان کلاه گذاشت و گفت: - «مبارک است آقا! چقدر بهتان می‌آید!» یا سر تکان داد و متفکرانه نگاهی داشت که «با این کلاه چقدر شبیه فلان بازیگر شده‌اید!»، «اّه! واقعاً نمی‌شناسیدش؟ اشکال ندارد!»

۰ نظر
وحید پیام نور

برای عباس معروفی

چند روز پیش دلم برای عباس معروفی تنگ شده بود. فرصت نبود برایش ایمیل بزنم لاجرم این کار را بعنوان نظر در وبلاگش گذاشتم. اینجا هم اضافه شد بلکه بهانه ای باشد تا دوستان ٬ سال بلوا را بیاد بیاورند.


دلم گرفته بود
سر ریسمانی را که با آن تو را دار ...
زدند ... زیر گریه
کودکان شیلیایی،
: شیمیایی ... یکی فریاد زد و

۰ نظر
وحید پیام نور

اشتباهی از من (دو)

یک قتل؟
نه!
یک اتفاق تازه ولی شبیه قتل!
یک روز سرخ سپیده و تاریک ظهر و
شب
یک اتفاق تازه نبود

۰ نظر
وحید پیام نور

برای پاسارگاد

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
وحید پیام نور

ادبیات تعطیل یا فرقه معطله

ادبیات تعطیل یا فرقه معطله

وقتی که شعر روی خط های حامل برقصد ...

(نقدی بر سروده ای از وحید پیام نور)

به قلم عباس فرهادی ـ کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی

صفحه هنر و ادب روزنامه گلشن مهر، سال هفتم، شماره 373، شنبه، 12 تیرماه 85

۰ نظر
وحید پیام نور

بررسی وضعیت وبلاگنویسی در ایران

وبلاگ ما؛ همانند چند وبلاگ دیگر که از میزبانی میهن بلاگ استفاده می‌نمایند؛ به مدت تقریبی دو هفته؛ در دسترس نبود. علت اصلی این مسئله از سوی مدیران میهن بلاگ؛ در ششم تیرماه؛ چنین عنوان‌شده است:

دقیقاً در چهارشنبه 30 خردادماه متوجه شدیم که یکی از سرورهای میهن بلاگ دچار مشکل شده و قابل‌دسترس نمی‌باشد. ازآنجاکه سرورهای میهن بلاگ در یک دیتاسنتر آمریکایی قرار دارد و ما هیچ‌گونه دسترسی فیزیکی به سرورها نداریم طبق معمول مشکل را از طریق ارتباط تلفنی با مسئولین دیتاسنتر در میان گذاشتیم.
از قرار معلوم طبق صحبت‌های مسئولین فنی دیتاسنتر، سیستم‌عامل سرور به علت اشکال در هارددیسک دچار مشکل جدی شده بود و طبق گفته آن‌ها می‌بایست ویندوز مجدداً نصب می‌گردید.

۰ نظر
وحید پیام نور

تقدیمی به عباس معروفی

با کشیدگی‌ی آرشه‌ای به درازایِ دیوارِ چین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــ می ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــ ر ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ سی ـــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از آیه‌های ویلـُن .

۰ نظر
وحید پیام نور

اشتباهی از من (یک)

نامت سکوتی است میان ِ دو آ
نم‌کشیده دعاهایم
بس که هی راه کشیده چشم‌هایم ،
به رقصیدنت
خنجر بکش
چهل دزد ِ بغدادم برابر نبود ،
برادر نبود

۰ نظر
وحید پیام نور

اتفاق نمی‌افتد؛ تف می‌شود توی سرنوشت آدمی

(یک)
از این اتفاق که می‌افتم 
کسی هم خبردار نمی‌شود افتراق افتادن و اتفاق چیست!
انفاق جای خود دارد فقط اگر بیفتم به دست‌وپایت
دل رحم‌تر از تو مادر تاریخ 
نزائیده ـ هنوز بادهای شمال گوزنی را که شاخ‌هایش سرخدار است! 
کبکم خروس نمی‌خواند ...

۰ نظر
وحید پیام نور

حرف اول

در آغاز کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و خدا کلمه بود ... و ... کلمه خداوند است که والا و برتراست، و خداوند مقتدر غالب و صاحب حکمت است.

سپاس که این تارنگار را قابل دانسته‌اید و بخشی از وقت گران‌مایه‌تان را به خواندن قلم این کمترین اختصاص داده‌اید. هرچند این سطرها که از نظر می‌گذرد؛ برگه سبزی است تحفه‌ی درویش و اگر نبود حرمت چشم‌هایتان که شاید هرگز، سر از این سرا درنمی‌آوردند. مراد، یادآوری موردی است خدمت پیروان مکتب کپی / پیستایسم، آن غارتگران دسترنج‌ها و گستراندگان تلاش‌ها به نام خویشتن؛ آنان که به کمتر از کسری از ثانیه، ساعت‌ها سر به ماشین‌تحریر کوبیدن‌ها را سوار دستوری ابتدایی می‌کنند و با دستوری ابتدایی‌تر در تارنگار خویش، صاحب می‌شوند: عزیز دلم این نوشته‌ها فاقد ارزش مادی هستند. به معنویت دیگران احترام بگذارید و در صورت تمایل به انتشار این مطالب بزرگواری فرموده و به ذکر نام و نشانی، دل این کمترین را خوش دارید! 

۰ نظر
وحید پیام نور